*از پس حادثه بی قرار روزهای آینده...* *خشت روی خشت بند نمیشود.آرام باش...* بغض کرده ای که چه؟ میخواهی فریاد بزنی! فریاد چه؟ تو که هر موقع خواستی گرفتی.جان و مال مردمم را! اخم کردی بم شدی...
دستی تکان دادی منجیل و رودبار شدی...
سری جنباندی از روی غرض آذربایجان شرقی شدی...
به چه جرمی آنها را از ما گرفتی؟
چه یکطرفه به پیش قاضی،مجرم تو میشوی و من شاکی قدرتش را داشتم اعدامت میکردم.
خسته شدم از تکرار روزهای سخت...
به همین راحتی،مجرم اصلی، زمین
و پرونده بسته میشود تا زلزله بعدی تا سانحه بعدی...
این است رسم امروز زندگی در جهان متمدن... خدایا تو شاهدی نه زمین مقصر است نه من !! تقصیر کیست؟