*از پس حادثه بی قرار روزهای آینده...*
*خشت روی خشت بند نمیشود.آرام باش...*
بغض کرده ای که چه؟
میخواهی فریاد بزنی!
فریاد چه؟
تو که هر موقع خواستی گرفتی.جان و مال مردمم را!
اخم کردی بم شدی...
دستی تکان دادی منجیل و رودبار شدی...
سری جنباندی از روی غرض آذربایجان شرقی شدی...
به چه جرمی آنها را از ما گرفتی؟
چه یکطرفه به پیش قاضی،مجرم تو میشوی و من شاکی
قدرتش را داشتم اعدامت میکردم.
خسته شدم از تکرار روزهای سخت...
به همین راحتی،مجرم اصلی، زمین